طلوع آفتاب هفتم ثور سال 1357، کابل آخرین روزهای آرامش خود را سپری کرد و با تانک‌ها و هواپیماهایی که کاخ ریاست‌جمهوری محمد داوود را نشانه گرفته بودند، نطفه انقلابی بسته شد، که همین روزها 44‌ساله می‌شود؛ انقلابی که آرامش و شادی را از مردم افغانستان گرفت و برایشان خون و خشونت را به ارمغان آورد. کودتای هفت ثور، حزب دموکراتیک خلق را که خود را طرفدار شوروی و لنینیست می‌خواند، به قدرت رساند و برای نخستین‌بار قدرت از یک زمامدار به یک سازمان ایدئولوژیک منتقل شد. مردم امروز افغانستان، بر ویرانه‌هایی ایستاده‌اند که در روز هفتم ثور 1357، ضرباهنگش را آغاز کرد و مردمی که چهل‌و‌چهار سال قبل، کودتایی خونین را به نظاره نشستند، امروز میزبان طالبان شده‌اند.

کودتای هفتم ثور

روز هفتم ثور ۱۳۵۷، مردم افغانستان شاهدانی بر یک کودتا بودند. بسیاری این روز را سرآغاز جنگی می‌دانند که دهه‌های بعد نیز ادامه یافت. شهروندان افغانستان پس از این روز، روی صلح و آرامش را ندیدند. صبحگاه بیست‌و‌هفتم آوریل 1978 مطابق با هفت ثور 1357 قیام نظامی علیه دولت محمد داوود آغاز شد. صدای توپ و غرش تانک‌ها فضای شهر را فراگرفت. کاروان تانک‌های چهار زره‌دار از 20کیلومتری شرق شهر به سوی مرکز کابل حرکت کردند. تلاش‌های وزارت دفاع و سایر نهادها نتیجه‌ای برای مهار این حرکت نداد. نخستین گلوله توپ حوالی ساعت 12 ساختمان وزارت دفاع را هدف قرار داد و ارتباط رئیس‌جمهور با فرمانده ارتش را قطع کرد و پس از آن حملات متواتر هوایی بر کاخ ریاست‌جمهوری، مقاومت داوود‌خان را که خود اسلحه بر دست می‌جنگید درهم شکست. این کودتا، در پی تیرگی رابطه دوستانه سردار محمد داوود با اتحاد جماهیر شوروی و همچنان تیرگی روابط او با حزب کمونیستی دموکراتیک خلق افغانستان صورت گرفت. کودتا به شکل غافلگیر‌کننده‌ای به پیروزی رسید و شامگاه همان روز حفیظ‌الله امین سقوط خاندان سلطنتی و به قدرت رسیدن شورای نظامی را از طریق رادیوی دولتی افغانستان اعلام کرد. ساعت پنج عصر همان روز کودتاگران رادیو افغانستان را گرفتند، برنامه‌های عادی رادیو قطع شد و پخش آهنگ‌های ملی ادامه یافت. ساعت هفت شب حفیظ‌الله امین اعلام کرد: برای اولین‌بار در تاریخ افغانستان به آخرین بقایای سلطنت، ظلم و استبداد و قدرت خانواده نادری پایان داده شد و تمام قدرت دولتی به مردم انتقال یافت. قدرت دولتی اکنون در دست شورای نظامی-انقلابی است. با سرکوب مقاومت ناچیز طرفداران سردار محمد داوود در برخی از بخش‌های ارتش، حلقه مقاومت تنها در ارگ ریاست‌جمهوری محمد داوود محصور شد. محمد داوود رئیس‌جمهور وقت افغانستان کشته شد. داوود‌خان همراه ۳۰ تن از اعضای خانواده‌اش تیرباران و نزدیک به دو هزار تن دیگر از محافظان و طرفداران او از سوی کودتاگران کشته شدند و فصل جدیدی در تاریخ افغانستان آغاز شد. با کشته شدن داوود‌خان، حزب دموکراتیک خلق به رهبری نور محمد تره‌کی به قدرت رسید. این حزب در ابتدا شعارهای جذاب و گیرایی را در حمایت از دهقانان و کارگران سر می‌داد و به مردم خانه، لباس و نان وعده می‌کرد اما دیری نگذشت که موجی از کشتار و حذف آغاز شد. حزب دموکراتیک خلق بازداشت‌های گسترده‌ای را به راه انداخت و تمام افرادی که به نحوی در فعالیت‌های سیاسی دخیل بودند، از جمله روشنفکران، استادان دانشگاه‌ها، معلمان، تاجران و حتی دهقانان و کسبه‌ را بازداشت، شکنجه و تیرباران می‌کرد. کودتای هفت ثور، رویداد مهم تاریخ افغانستان است. این کودتا حزب دموکراتیک خلق را که خود را طرفدار شوروی و لنینیست می‌خواند، به قدرت رساند. در این تحول خونین، قدرت، برای اولین‌بار از یک زمامدار به یک سازمان ایدئولوژیک منتقل شد. در مورد کودتای هفت ثور روایت‌ها و گزارش‌های فراوان نوشته شده است. پژوهشگران داخلی و محققان خارجی در مورد آن بسیار نوشته و آن را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار داده‌اند. عده‌ای بر این عقیده‌اند که اگر سیاست خارجی داوودخان در سال‌های آخر زمامداری‌اش تغییر نمی‌کرد یا میر اکبر خیبر کشته نمی‌شد، شاید کودتای هفت ثور اتفاق نمی‌افتاد.

نفوذ روسیه در افغانستان

کودتای هفت ثور سال ۱۳۵۷ را نمی‌توان به تنهایی و جدا از کودتای ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ و تجاوز ارتش سرخ شوروی به افغانستان در ششم جدی سال ۱۳۵۸، مورد بررسی قرار داد. چه این سه فاجعه که حساس‌ترین و غم‌انگیزترین فرازهای تاریخ معاصر افغانستان را بعد از استقلال این کشور در بیست‌و‌هفت اسد ۱۲۹۸ تشکیل می‌دهند، با هم پیوند زنجیری دارند؛ بنابراین جهت آشنایی با عوامل و انگیزه‌های کودتای هفت ثور باید تحولات سیاسی و نظامی منطقه و جهان و ترفندهای قدرت‌های استعماری به ویژه شوروی سابق را از اواخر قرن هیجده تا زمان کودتا و از کودتا تا اشغال افغانستان توسط روس‌ها در نظر داشت.

قبل از همه ذکر این نکته ضروری است که کودتای هفت ثور یک کودتای متکی به روسیه بوده و اثبات آن برای مردم ستمدیده افغانستان و آگاهان مسائل سیاسی ضرورتی به برهان ندارد. اگر برای اثبات این مطلب حرکات سوء روس‌ها را در رابطه با افغانستان از زمان تزارها تا سلطه کمونیست‌ها بر روسیه و دوران چهل‌ساله سلطنت ظاهرشاه در افغانستان و به خصوص از کودتای بیست‌و‌ششم سرطان سال ۱۳۵۲ تا کودتای هفتم ثور نادیده بگیریم، با حضور بیش از 600 مشاور نظامی شوروی قبل از کودتای کمونیست‌ها در ارتش 86 هزارنفری آن روز افغانستان و روی کار آمدن کمونیست‌های شناخته‌شده و وابسته به مسکو مانند نورمحمد تره‌کی، ببرک کارمل و حفیظ‌الله امین کافی است که به عمق نقش تجاوزکارانه شوروی سابق در کودتای هفت ثور پی ببریم.

ناظران و محققان خارجی هم دخالت شوروی‌ها را در کودتای هفت ثور تایید کردند، که از جمله آنها افشاگری یکی از ماموران سابق کا.گ.ب. درخور توجه است. «ولادیمیر کوزیچکین» یکی از جاسوسان روسی پناهنده به آمریکا طی مصاحبه‌ای در سال ۱۹۸۲ اظهار داشت:

«چون محمد داوود‌خان به دنبال قتل میر اکبر خیبر به دستگیری رهبران حزب دموکراتیک خلق مبادرت ورزید، آنها با سفارت شوروی در کابل ارتباط گرفته و کسب تکلیف کردند. سفارت به آنها اطمینان داد در صورتی که اقدام به کودتا کنند، مسکو از کودتا حمایت خواهد کرد.»

علاوه بر این، افکار عمومی ‌در داخل افغانستان باور کرده بودند که زمامداری داوود خان دیر دوام نمی‌کند و هرچه زودتر لنینیست‌های طرفدار شوروی به قدرت می‌رسند. ارزیابی همسایه‌های افغانستان نیز همین بود. در کتاب خاطرات اسدالله علم وزیر دربار محمدرضاشاه پهلوی آمده است که وقتی محمدرضا پهلوی از سقوط سلطنت و روی کارآمدن داوودخان در کابل اطلاع یافت، به همکارانش گفت که طرفدارهای شوروی داوودخان را کنار می‌زنند و به قدرت می‌رسند.

در داخل کشور هم بسیاری از جریان‌های سیاسی و مردم عام تصور می‌کردند که داوودخان، ژنرال محمد نجیب افغانستان است و طرفدارهای شوروی دیر یا زود او را برکنار می‌کنند. ژنرال محمد نجیب، کسی بود که در همدستی با جمال عبدالناصر در سال ۱۹۵۳ با راه‌اندازی یک کودتای نظامی در قاهره به سلطنت ملک محمد فؤاد دوم، پایان داد و خود به قدرت رسید. اما دیری نگذشت که جمال عبدالناصر او را کنار زد و خود زمام امور را به دست گرفت. جمال عبدالناصر ناسیونالیست طرفدار اتحاد شوروی بود.

با به قدرت رسیدن داوودخان در کابل ارزیابی بیشتر جریان‌های سیاسی و کشورهای منطقه این بود که او نقش ژنرال محمد نجیب را ایفا می‌کند و طرفداران شوروی قدرت را از او می‌گیرند. در آن زمان جنبش چپ طرفدار مسکو و چین، در نهادهای تحصیلی و تعلیمی افغانستان نفوذ گسترده‌ای کردند. سازمان‌های جریان چپ در شهرها و حتی روستاهای دوردست شبکه‌های حمایتی برای خودشان ایجاد کرده بودند. علاوه بر این در دهه‌های 60 و 70 میلادی، کمونیسم آرمان بیشتر قشر تحصیل‌کرده و مکتب‌رفته افغانستان بود. تئوری کمونیسم روسی از ایران به افغانستان وارد شده بود. جزوه‌هایی که حزب توده ایران از روسی به فارسی ترجمه کرده بود، به افغانستان می‌رسید و چپی‌های وطنی را تغذیه فکری می‌کرد. کمونیسم روسی نظریه مسلط بود. در آن زمان تئوری مارکسیسم اصلاح‌طلب، سوسیال‌دموکراسی و کتاب‌هایی مثل «جامعه باز و دشمنان آن»، به فارسی ترجمه نشده بود.

واقعیت مهم دیگر این است که اتحاد شوروی در دهه‌های 40 و 50 خورشیدی نفوذ گسترده در افغانستان داشت. حزب دموکراتیک خلق و شاخه‌های گوناگونش، طرفداران ایدئولوژی اتحاد شوروی بودند. ببرک کارمل، تره‌کی، امین، نجیب، میراکبر خیبر، دستگیر پنجشیری و دیگر رهبران حزب دموکراتیک خلق، سویتیست‌های دوآتشه بودند. این چهره‌ها از منافع اتحاد شوروی در کابل دفاع می‌کردند و طرفدار تنش در روابط افغانستان با پاکستان و ایران بودند. این چیزی بود که اتحاد شوروی در آن زمان می‌خواست. سویتیست‌ها، طرفدار داغ کردن قضیه پشتونستان و مخالف امضای معاهده تعیین رژیم حقوقی رودخانه هلمند با ایران بودند. علاوه بر اینها اتحاد شوروی تامین‌کننده مالی بیشتر پروژه‌های عمرانی افغانستان بود. اتحاد شوروی پروژه‌های عمرانی را برای افغانستان طراحی و اجرا می‌کرد و پس از اینکه پروژه به بهره‌برداری می‌رسید، آن را به حکومت افغانستان تحویل می‌داد. برنامه‌های توسعه اقتصادی داوودخان از سوی اتحاد شوروی تامین می‌شد. در دهه‌های 40 و 50 خورشیدی هیچ کشور غربی حاضر نشد که پروژه‌های کلان عمرانی را در افغانستان تامین کند. آمریکایی‌ها در آن زمان صرف پروژه بزرگ اعمار بند برق کجکی روی رودخانه هلمند را تامین کردند، اما حاضر نشدند که بیشتر از آن کمک کنند. آنان کمک به مدرن‌سازی اردو و دیگر نهادهای افغانستان را رد کردند. از آنجا که افغانستان نمی‌توانست پروژه‌های عمرانی را از منابع داخلی تامین کند، مجبور بود سیاست نفوذ اتحاد شوروی را نادیده بگیرد. نفوذ گسترده اتحاد شوروی در افغانستان سبب شده بود که حتی محمد ظاهرشاه هم به این باور برسد که پس از مرگ او طرفداران شوروی در کابل به قدرت خواهند رسید. در کتاب خاطرات اسدالله علم آمده است که محمد ظاهر از طریق یک واسطه به محمدرضاشاه پهلوی گفته بود که پس از مرگ او حتماً طرفداران شوروی در کابل به قدرت می‌رسند.

اما داوودخان پیش‌دستی کرد. با به قدرت رسیدن داوودخان دیگر همه باور کرده بودند که طرفداران شوروی می‌آیند. در دو سال آخر حکومت داوودخان هم تلاش‌های زیادی صورت گرفت تا از به قدرت رسیدن طرفداران شوروی در افغانستان جلوگیری شود. خلیل‌الله خلیلی، شاعر معروف زبان پارسی که در سال‌های آخر حکومت داوودخان سفیر افغانستان در عراق بود، با محمد‌رضاشاه پهلوی شاه وقت ایران تماس گرفت. در کتاب خاطرات اسدالله علم آمده است که مرحوم خلیلی از بغداد به ایران آمد و به شاه پیشین ایران هشدار داد که طرفداران شوروی در کابل به قدرت می‌رسند. آقای خلیلی از شاه پیشین ایران خواسته بود که مانع از به قدرت رسیدن طرفداران شوروی در کابل شود. در داخل افغانستان هم تلاش‌هایی وجود داشت تا جلوی به قدرت رسیدن طرفداران شوروی گرفته شود. وحید مژده یکی از اعضای پیشین جمعیت حکمتیار در مقاله‌ای نوشته است که آقای حکمتیار باری اذعان کرد: «طرفداران او، میر اکبر خیبر یکی از کدرهای معروف جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق را کشتند، تا کودتای احتمالی طرفداران مسکو اندکی به تاخیر بیفتد.» به نوشته آقای مژده طرفداران حکمتیار که در پاکستان آموزش تیراندازی می‌دیدند، می‌خواستند که ببرک کارمل را هم ترور کنند، اما موفق نشدند. کارمل ظاهراً پی برده بود که کسانی قصد ترور او را دارند، به همین دلیل در روزهای نزدیک به کودتای هفت ثور مخفی شده بود. ترور خیبر به جای اینکه به قدرت رسیدن طرفداران شوروی را به تاخیر بیندازد، تسریع کرد.

تمام تلاش‌های داخلی و خارجی برای جلوگیری از به قدرت رسیدن طرفداران شوروی در کابل ناکام ماند. داوودخان یک شب پیش از کودتا تمام رهبران حزب دموکراتیک خلق را بازداشت کرد. اما امین که در سال ۱۳۵۷ مسوول شاخه نظامی حزب دموکراتیک خلق بود، قبل از بازداشتش فرمان کودتا را به حلقه طرفداران حزبش در ارتش صادر کرده بود.

به سرزمین مدل نوین انقلاب خوش آمدید!

پس از کودتای ثور 1357، این شعار که با خط بزرگ به زبان فارسی و انگلیسی در پارچه سرخ‌رنگی به دروازه ورودی فردوگاه کابل آویخته شده بود، نظر هر تازه‌وارد به خصوص خبرنگاران خارجی را جلب می‌کرد.

وقتی خبرنگار «دی سایت» جمهوری فدرالی آلمان از حفیظ‌الله امین که در مسند وزارت خارجه قرار داشت و خود یا هوادارانش او را «قوماندان انقلاب کبیر ثور» می‌خواند، پرسید تا در مورد مفهوم این شعار توضیح دهد، امین پاسخ داد:

«به عقیده من انقلاب افغانستان مدل جدید انقلاب پرولتری است که قدرت سیاسی را از استثمارگران به‌دست طبقه کارگر منتقل کرد که در راس آن حزب طبقه کارگر یعنی حزب دموکراتیک خلق قرار دارد. قبلاً در یک جامعه فئودالی چنین انقلابی صورت نگرفته است. بنابراین یک مدل جدید انقلاب در جامعه‌ای که مناسبات فئودالی مسلط بود، می‌باشد که قدرت را از طبقه استثمارگر به طبقه استثمار‌شده که دوست و متحد تمام زحمتکشان می‌باشد، انتقال داد.» نه‌تنها کودتای ثور 1357، انقلاب پرولتری نبود، بلکه نگاه به ظرفیت برداشت کودتاچیان از این زاویه، این تردید را قوت و منطق بیشتر می‌بخشد. در حالی که منابع علمی فهم اندیشه و دانش مارکسیسم‌-‌لنینیسم برای بسیاری از اعضای حزب دموکراتیک خلق نشریات غیرعلنی حزب توده ایران به زبان فارسی بود این پرسش مطرح می‌شود که خُردضابطان و افسران پایین‌رتبه کودتاچی جناح خلق تا چه حدی مارکسیسم-‌لنینیسم را از آن نشریات آموختند که دست به انقلاب پرولتری و مارکسیستی زدند؟

برخی از مارکسیست‌های ایرانی که نگاشته‌ها و نشریات آنها، منبع تغذیه فکری حزب دموکراتیک خلق بود نیز کودتای این حزب را انقلاب نمی‌خوانند؛ هرچند آنها دیدگاه خود را پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم روسی و زوال دولت حزب دموکراتیک خلق ابراز می‌کنند. محسن حیدریان عضو ارشد حزب توده ایران که در دوران حکومت دکتر نجیب‌الله با صدها تن از فعالان گروه‌های چپ ایران در کابل به سر می‌برد، معتقد است: «تفسیر حزب توده از کودتای ثور این بود که انقلاب ثور درستی راه رشد غیرسرمایه‌داری را در کشورهای در حال توسعه مانند ایران ثابت می‌کند... حتی به یاد دارم حزب توده جزوه‌ای منتشر کرد که با جعل اسناد و آمار نشان می‌داد که مثلاً چه تعداد بیمارستان و دانشگاه و کارخانه بعد از انقلاب ثور تاسیس شده، در حالی که این تنها تبلیغاتی توخالی بود، و من خود باطل بودن این ادعاها را به چشم خود دیدم...»

اساساً این کشور فاقد زیرساخت‌های اقتصادی و مدنی لازم برای رشد متعادل سرمایه‌داری بود، چه رسد به نظام سوسیالیستی! انقلاب ثور نه‌تنها به رشد و توسعه این کشور کمکی نکرد، بلکه بذر خشونت و انتقام را برای سال‌های طولانی در این کشور پراکنده کرد، آنگونه که پس از 45 سال، هنوز این بذر، در زمین افغانستان حاصل و میوه تلخِ خون و خشونت می‌دهد و نشانی از خشکی این بذر تلخ و خونبار دیده نمی‌شود. اینکه کودتاچیان مدل نوین انقلاب پرولتری با ادعا و استدلال خود چه در مرحله نخست این انقلاب و چه در مرحله نوین و تکاملی آن با ورود نیروهای انترناسیونالیست کشور کبیر سوسیالیستی شوروی، تقصیر را به گردن ارتجاع و امپریالیسم می‌اندازند، نه از ماهیت آن بذر تلخ و خونین و نه از حاصل و ثمر خونبارش نمی‌کاهد. کودتاچیان، زنگ اول پیروزی خود را با کشتار محمد داوود‌خان و خانواده‌اش نواختند، اما خودشان دستخوش کودتای خونین ببرک کامل شدند و راه عدم پیمودند. زان پس ارتش شوروی به افغانستان وارد شد و این کشتار را تا کشتارهای دسته‌جمعی و کشتارگاه‌های ولایات ادامه داد. کمونیست‌های افغانستان با حاکمیت خون و خشونت، در افغانستان شرایطی فراهم کردند که سرپنجه‌های پنهان و آشکار، آمریکایی‌ها را به بهانه جهاد با اشغالگران روسی، این کشور را به میدان جنگ گرم بازیگران جهانی و منطقه‌ای جنگ سرد تبدیل کنند، جنگی که تبعاتش تا امروز و پس از 44 سال ادامه دارد. امروز اگرچه دیگر کودتاچیان مدل نوین انقلاب پرولتری به تاریخ پیوسته‌اند و هیچ نقش و حضوری در جنگ‌های خونین داخل افغانستان ندارند، اما فرزند نامشروعشان، طالبان که از دل اندیشه و عمل القاعده و مجاهدان مزدور عرب -افغان برآمده‌اند، سرزمین افغانستان را به عرصه تاخت‌و‌تاز خون و خشونت بدل کرده است.

نوشته: شادی معرفتی  |  برگرفته: تجارت فردا

ما در شبکه‌های اجتماعی

 

مطالب پرخواننده

  • این هفته

  • این ماه

  • تازه‌ترین