اوزارک، یک سریال آمریکایی جنایی است که داستان مردی به نام مارتی بیرد (با بازی جیسون بیتمن) و خانوادهاش را روایت میکند؛ اما نه یک خانواده معمولی. مارتی یک حسابدار خبره و مشاور مالی است که عملیات پولشویی را برای یک کارتل مواد مخدر مکزیکی آغاز میکند. اما با کارتل به مشکل میخورد و همراه با خانوادهاش به شهری به نام اوزارکس میرود. با این حال مارتی نهتنها پولشویی را کنار نمیگذارد، بلکه پولشویی را در مقیاس بسیار وسیعتر ادامه میدهد. داستان اوزارک از نظر تبدیل شدن یک متخصص در حوزه مالی به یک تازهکار در حوزه پولشویی و سپس تبدیل شدنش به یک خلافکار بزرگ در این حوزه و همچنین درگیر شدن خانوادهاش در این فرآیند، بسیار شبیه به داستان سریال «برکینگ بد» است. سریالی نامآشنا که در آن، یک معلم شیمی ابتدا به یک تولیدکننده مواد مخدر خردهپا تبدیل میشود و سپس با باندهای مخوف تبهکاری ارتباط میگیرد و به راس هرم میرسد و اتفاقاً خانوادهاش نیز در این فرآیند درگیر کارهای او میشوند. به بهانه سریال اوزارک این سوالات مطرح میشود که پولشویی چیست، گردش پول میان گروههای خلافکاری چگونه است و چه ارتباطی با تروریسم دارد؟ چگونه گروههای خلافکار به باندهای تبهکار تبدیل میشوند و اهمیت ارائه حفاظت در این مسیر چیست؟ رابطه دولت و سیاستمداران با گروههای تبهکار چیست؟
پولشویی
پولشویی، فرآیند پنهان کردن، تبدیل سود حاصل از فعالیتهای غیرقانونی و فساد، به داراییهای مشروع است. یکی از مشکلات فعالیتهای مجرمانه این است که مجرمان در حسابرسی فعالیتهایشان دچار مساله میشوند و باید به دنبال راهی باشند تا از سوی سازمانهای اجراکننده قانون تحت تعقیب قرار نگیرند. افراد یا سازمانهایی که تلاش میکنند منبع پول حاصل از فعالیتهای غیرقانونی خود را مشروع جلوه دهند، زمان و تلاش زیادی روی طراحی استراتژیهای خود برای این کار میگذارند تا سازمانهای ذیربط را به خود بدگمان نکنند. همانطور که گفته شد به فرآیند اجرای این استراتژیها پولشویی یا money laundering گفته میشود. بعد از اینکه پول کاملاً شسته و پاک شد، میتواند وارد جریان رایج اقتصاد شود و از طریق فعالیتهای همهروزه و قانونی کارگزاران اقتصادی منجر به انباشت ثروت شود. برای مثال پول کثیفی که شسته و پاک شد، میتواند برای خرید داراییهای مختلف یا راهاندازی کسبوکارهای مولد به سادگی خرج شود. در بسیاری از سیستمهای حقوقی و تنظیمی، اصطلاح پولشویی با شکلهای دیگر جرمهای مالی و جرمهایی که در حوزه کسبوکار رخ میدهند تلفیق شده است و آنها را نیز در بر میگیرد. تا آنجا که در بسیاری از کشورها، منظور از پولشویی علاوه بر معنای سنتی آن، شامل سوءاستفاده سیستمهای مالی (مثل اوراق بهادار، ارزهای دیجیتال، کارتهای اعتباری و موارد مشابه)، تامین مالی تروریسم و گریز از تحریمهای بینالمللی نیز است. اصطلاح پولشویی اساساً در ارتباط با منبع کسب پول مطرح است و این در حالی است که تامین مالی تروریسم (terrorism financing) در ارتباط با مقصد پولها مطرح میشود. نکته جالب توجه اینکه قوانین مبارزه با پولشویی، هر دو را در کنار یکدیگر و در یک ظرف در نظر میگیرد و هنگام تنظیم سیستم مالی متوجه هر دو مورد است.
مهار پولشویی
قوانین علیه پولشویی برای اولینبار در ایالات متحده و در دهه 30 میلادی ایجاد شدند. طی سالهای 1920 تا 1933 یک قانون سراسری در ایالات متحده، تولید، واردات، انتقال و فروش مشروبات الکلی را ممنوع کرد. اما با این حال چنین فعالیتهایی متوقف نشد و بهطور مخفیانه صورت میگرفت. در نتیجه طی اوایل دهه 1930 اولین قوانین مبارزه با پولشویی در ایالات متحده ایجاد شد. در آن دوره، جرمهای سازمانیافتهای در نتیجه ممنوع شدن خرید و فروش و تولید مشروبات الکلی آغاز شد و حجم زیادی پول در نتیجه فروش غیرقانونی الکل به دست میآمد. تعقیب قانونی و موفق آلکاپون (Al Capone) در نتیجه فرارهای مالیاتیاش باعث شد تا تاکید بیشتری از سوی دولت ایالات متحده و سازمانهای مجری قانون به منظور پیگیری و ضبط پولهایی که بهطور غیرقانونی در جریان اقتصاد قرار میگیرند، شود. اما قوانین موجود که برای مبارزه با فرار مالیاتی وضع شده بودند نمیتوانستند زمانی که تبهکاران شروع به پرداخت مالیاتشان میکردند مورد استفاده قرار گیرند. در دهه 1980، مبارزه علیه مواد مخدر باعث شد تا دولت ایالات متحده مجدداً به قواعد مبارزه با پولشویی روی آورد تا بدان طریق جلوی جرمهای مربوط به تولید و خرید و فروش مواد مخدر را بگیرد و افراد و سازمانهایی را که امپراتوریهای مواد مخدر را میگردانند از پای درآورد. همچنین مبارزه علیه مواد مخدر در ایالات متحده از نظر اجرای قوانین مربوط به آن، این منفعت را با خود به دنبال داشت که روند رسیدگی به جرائم مربوطه بر اساس شواهد در دادگاهها را معکوس کرد. تا پیش از آن، باید اثبات میشد که یک فرد یا سازمان مرتکب جرم شده است تا در نتیجه این اثبات، مجرم شناخته شود و به چیزی محکوم شود. اما در نتیجه اعمال قوانین پولشویی، پول میتواند ثبت و ضبط شود و این بر عهده فرد است که اثبات کند منبعی که از طریق آن پول مورد نظر را به دست آورده مشروع است یا خیر و در غیر این صورت نخواهد توانست پول خود را پس بگیرد. این تغییر در روند رسیدگی به تخلفات، کار سازمانهای مبارزه با پولشویی را بسیار راحتتر کرد و مسوولیت اثبات ادعا را از آنها گرفت و بر دوش افراد انداخت.
تروریسم و پولشویی
حملات 11 سپتامبر سال 2001، منجر به تصویب لایحه پاتریوت (Patriot Act) در ایالات متحده و قوانین مشابه در کشورهای دیگر شد. لایحه پاتریوت یکی از لایحههای کنگره ایالات متحده است که در 26 اکتبر سال 2001 به امضای جرج بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا رسید. عنوان این لایحه یک عبارت دهحرفی (USA PATRIOT) است که برگرفته از عبارت «متحدسازی و تقویت آمریکا از طریق تدارک دیدن ابزار مناسب مورد نیاز جهت جلوگیری از تروریسم» است. تصویب این لایحه باعث شد تاکید نوینی روی قوانین پولشویی برای مبارزه با تامین مالی تروریسم شود. در آن زمان کشورهای گروه 7 (G7) شامل کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، بریتانیا و ایالات متحده، از کارگروه ویژه اقدام مالی (Financial Action Task Force) برای مبارزه با پولشویی استفاده کردند تا از طریق این کارگروه، روی حاکمیتهای سراسر دنیا این فشار را بگذارند که سطوح نظارت بر تراکنشهای مالی افزایش پیدا کند و اطلاعات تراکنشهای مالی در جهان در اختیار همه کشورها قرار گیرد.
با شروع سال 2002 میلادی، حاکمیتهای سراسر دنیا قوانین پولشویی خود را بهروز کردند و همچنین سیستمهای پایش و نظارت خود را منطبق با آنچه کارگروه ویژه اقدام مالی به منظور مبارزه با پولشویی تعریف کرده بود تغییر دادند. مقررات مبارزه با پولشویی بعد از سال 2002 برای نهادهای مالی بسیار وسعت یافت و اجرای قوانین مربوط به پولشویی نیز بهطور معناداری اهمیت پیدا کرد. طی سالهای 2011 تا 2015، تعدادی از بانکهای بزرگ با جرائمی روبهرو شدند که سال به سال رو به افزایش بود. دلیل جریمه شدن این بانکها، نقض مقررات مربوط به پولشویی بود. بدین ترتیب دیگر اینگونه نبود که فقط افراد یا سازمانهایی که اقدام به پولشویی میکنند جریمه شوند، بلکه موسسات مالی و بانکهایی که مقررات تنظیمشده برای مبارزه با پولشویی را در فعالیتهایشان رعایت نمیکردند نیز مجرم شناخته شده و باید جریمه دهند. در بسیاری از کشورها روی مقدار پول نقدی که افراد میتوانند با خود حمل کنند کنترل صورت میگیرد و همچنین در بسیاری از آنها، سیستم مرکزی گزارشدهی تراکنشها ایجاد شده است که طبق آن، همه موسسات مالی موظف به این هستند که تمامی تراکنشهای مالی الکترونیکی خود را گزارش کنند. برای مثال استرالیا در سال 2006 سیستم AUSTRAC (مرکز تجزیه و تحلیل و گزارشهای تراکنشهای استرالیا) را به وجود آورد که طبق این سیستم، همه تراکنشهای مالی باید گزارش شوند.
اقتصاد جرائم سازمانیافته
کارکرد مرکزی جرائم سازمانیافته، فروش «حفاظت» است. این حفاظت میتواند از سوی یک گروه جرائم سازمانیافته در برابر اقدامات یک گروه دیگر به فروش برسد یا میتواند کاذب باشد. به این صورت یک گروه هم تهدید را به وجود آورد و هم امنیتی را که به خاطر این تهدید به وجود میآید، بفروشد. گروههای مافیایی و گانگستری در مناطقی به وجود میآیند که کنترل دولت روی آن مناطق بسیار کم است. معمولاً در یک کشور، دولت روی مناطقی که به لحاظ جغرافیایی، قومی و نژادی و اجتماعی جدا افتادهاند، کنترل کمتری دارد و آن مناطق، محل تولد گروههای مافیایی و گانگستری است. اگرچه در علم اقتصاد، رقابت به عنوان یک چیز خوب شناخته میشود، وقتی در مورد جرائم سازمانیافته صحبت میکنیم، رقابت برای یغماگری به یک چیز بد تبدیل میشود. یکی از مهمترین هزینههای جرائم سازمانیافته این است که منابع، بیشتر از اینکه صرف فعالیتهای مولد شوند، صرف فعالیتهای غیرمولد میشوند و انتخاب افراد برای انتخاب شغل با رشد جرائم سازمانیافته، بهطور قابل توجه تغییر میکند. جرائم سازمانیافته به واسطه گروههای مافیایی به شدت حرفهای تا گنگهای خیابانی، تقریباً در هر کشوری وجود دارد. مضاف بر گروههای مشهور مافیایی ایتالیایی و آمریکایی که در مورد آنها فیلمهای زیادی ساخته شده است، میتوان به یاکوزا در ژاپن، تریادها (Triads) در هنگکنگ، گرینگنگ (Green Gang) در شانگهای، کارتلهای مواد مخدر در کلمبیا و مکزیک، گروههای گانگستری که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دولتهای اروپای شرقی شکل گرفتند، گروههای گانگستری جوانان در لسآنجلس، نیویورک، سائوپائولو و بسیاری از گروههای جرائم سازمانیافته در نقاط مختلف دنیا اشاره کرد. گروههایی که به جرائم سازمانیافته مشغول هستند، درگیر همه نوع فعالیتی میشوند. از فعالیتهای اقتصادی بسیار معمولی گرفته (مانند تولید و توزیع انواع کالاها و خدماتی که قانونی یا غیرقانونی هستند) تا فعالیتهای مخوف زیرزمینی که جز آنها هیچکس به آنها ورود نمیکند یا جرات ورود به آن را ندارد.
گروههای فعال در جرائم سازمانیافته هم وارد فعالیتهای ساختمانی میشوند، هم خدماتی همچون رستورانداری و هم تولید و قاچاق مواد مخدر، شرطبندی، فحشا، قاچاق اسلحه و انسان. از آنجا که گروههای مافیایی و گنگها بسیاری از فعالیتهایی را که بنگاههای معمولی مشغول به آنها هستند انجام میدهند، ممکن است اینگونه تصور کنیم که همان تجزیه و تحلیلهای اقتصادیای که برای بنگاههای معمولی صادق است، در مورد گروههای مافیایی و گنگها نیز صدق میکند. اما فعالیت مرکزی گروههای مافیایی که همه آنها درگیرش هستند (فعالیتی که در غیاب آن، دیگر فعالیتهای آنها هرگز نمیتواند انجام شود یا باید تغییر ماهیت دهد)، ارائه «محافظت» (Protection) است. ارائه محافظت، یک فعالیت اقتصادی رایج و معمولی بهشمار نمیرود. محافظت قرار است، از مالکیت افراد روی کالاها و خدماتشان حفاظت کند و باعث شود انجام قراردادها قابل اجرا باشد. این قابلیت اجرای قراردادها در دنیای جرائم سازمانیافته از قانون و دادگاهها نمیآید (یعنی از جایی که بنگاههای معمولی و مشتریانشان به آن دسترسی دارند)، بلکه محل زندگی آن، لوله تفنگ اعضای گروههای مافیایی است. البته مشکل اینجاست که این تفنگ نهتنها میتواند به سمت متخلفان از قوانین دنیای جرائم سازمانیافته گرفته شود، بلکه میتواند به سمت کسانی که قرار بوده از آنها محافظت کند هم نشانه رود.
این ویژگی عجیب و غریب محافظت است. این ویژگی باعث میشود گروههای جرائم سازمانیافته، بیشتر از اینکه شبیه به بنگاههای معمولی باشند، بیشتر شبیه نهادی شوند که بهطور سنتی، مسوول حفاظت است؛ یعنی دولت. اینگونه میشود که پلیس زیرزمینی به وجود میآید و حتی میتواند قویتر از پلیس رایج باشد. اینگونه میشود که پلیس زیرزمینی به جای قانون و دادگاهها به مشکلات رسیدگی میکند. اگرچه آن نوعی از دولت که گروههای جرائم سازمانیافته به آن شبیه هستند، دیکتاتوریهایی هستند که در گذشته در تمام دنیا رایج بودند (و هنوز هم در بسیاری از کشورها رایج هستند) و شباهت قابل توجهی با دولتهای مدرن ندارند. بنابراین بهتر است به رهبران گروههای مافیایی به مثابه لردهای فئودال نگاه کنیم؛ تا اینکه به آنها به مثابه بوروکراتهایی که امروزه زیاد هستند بنگریم.
رابطه دولت و سیاستمدار با تبهکاران
جرم سازمانیافته در وضعیتهایی ظهور مییابد که با فروض اساسی بیشتر مدلهای اقتصادی در تناقض است: اجرای بدون هزینه و کامل حقوق مالکیت. اگر این فرض واقعیت داشت، امکان اینکه گروههای مافیایی به وجود آیند نبود. یک گروه مافیایی تنها زمانی میتواند وجود داشته باشد که اجرای حقوق مالکیت، هزینهبر بوده یا اینکه حقوق مالکیت ناقص باشد. هرچه به اجرا درآمدن حقوق مالکیت هزینهبرتر باشد، کمتر میتوان انتظار داشت که قانون، دادگاهها، نیروی پلیس و دیگر سازمانهای دولتی مسوول، کارایی داشته باشند. احتمال تولد گروههای جرائم سازمانیافته در وضعیتهایی که دولت ضعیف است یا در شرایطی که دولت، فعالیتهای بهخصوصی را منع میکند بیشتر است. وقتی دولت یک فعالیت را منع میکند، دیگر نمیتواند کنترلی هم روی آن داشته باشد چراکه آن فعالیت در دنیای زیرزمینی شکل میگیرد و سپس دولت یا پلیس زیرزمینی مثل گروههای مافیایی، کنترل آن فعالیت را در دست میگیرند و روزبهروز بزرگتر میشوند. جرائم سازمانیافته در وضعیتهایی متولد میشوند که به هرجومرج نزدیک است (غیاب قوانین) و خلأ قدرت (Power Vacuum) وجود دارد. هرجا که دولت از اعمال قدرت صرف نظر کند، جای خوبی برای گروههای مافیایی و گانگستری است که در آنجا آشیانه خود را بسازند.
همچنین خلأ قدرت میتواند در زمان انقلاب، جنگ و تغییرات عمده سیاسی به وجود بیاید. بین بازه زمانیای که نهادهای سیاسی قبلی از بین میروند و مقامات سیاسی قبلی از کار برکنار میشوند و در مقابل، نهادها و مقامات جدید سر کار میآیند، یک دوره گاه طولانیمدت وجود دارد. دورهای که طی آن، مردم با ناامنی فیزیکی مواجه میشوند و مشکلات پیچیدهای را در ارتباط با عدم اطمینان و ناامنی اجرای قراردادها تجربه میکنند. بنابراین شاید تصادفی نبوده باشد که مافیای سیسیلی، طی سالهای متحد شدن ایتالیا به شدت رشد کردند. برای چندین قرن، سیسیل تحت حکومت استبدادی اداره میشد. اما در سالهای متحدسازی ایتالیا، نهادهای جمهوریخواه جای این حکومت استبدادی را گرفتند و این در حالی بود که مردم سیسیل، کمتر از دیگر بخشهای ایتالیا با این نهادها آشنایی داشتند. در اتحاد جماهیر شوروی، استدلال میشود که خلأ قدرت، قبل از فروپاشی در سال 1991 به وجود آمده بود و این خلأ قدرت خودش دلیلی برای فروپاشی بود. کنترل بوروکراتیک طی سالهای سال در شوروی ضعیفتر شده بود. بوروکراتها و گروههایی که قرار بود داراییهای سازمانی شوروی را مدیریت کنند، شروع به تحت کنترل درآوردن این داراییها کرده بودند و تبدیل به مالکان آنها میشدند. در شوروی، از کلمه مافیا برای توضیح شبکههای فسادی که به وزارتخانههای مرکزی و منطقهای نفوذ کرده بودند استفاده میشد. در موارد زیادی، کسانی که قبل از فروپاشی شوروی عضو گروههای مافیایی این کشور بودند، بعد از فروپاشی آن و تشکیل روسیه نیز، اعضای گروههای مافیایی و گروههای گانگستری این کشور بودند و هستند.
نوشته: مرتضی مرادی | برگرفته: تجارت فردا